اي هميشه جاودانم
عشق هميشه جوانم
من نمي دانم چرا چشم تو مخمور و مستم مي كند
من نمي دانم چرا در حضورت رنگم از رخ مي پرد
و چرا دستت ز دستم حال سردي مي برد
اي هميشه جاودانم
عشق هميشه جوانم
تو چه هستي؟ تو كه ئي؟
آيا تو خورشيدي كه پيشت ذره ذره آب مي گردم
آه تو گرمي چو خورشيد
من چو يخ همواره سردم
تو نشان زنده بودن هستي
گرم و شيرين!
من چو مرده سرد و سنگين!
من حضوري تلخ دارم همچو مرگ
سرد و سخت همچون تگرگ
آه! روحي تازه ده اين مرده را
جان من را گرم كن
سنگ روحم ذوب گردان نرم كن
تا ابد باش كنارم اي بهارم
نظر بگذارید لطفا 
نظرات شما عزیزان:
|